ایلیا و حیفیا نام یک مجموعۀ داستانی است که تا کنون دو جلد از آن نوشته شده و جلد اول نیز به چاپ رسیده است. ایلیا و حیفیا را میتوان از دستۀ داستانهای راهبردی دانست. مقصد اصلی این مجموعه، نحوۀ تقابل جبهۀ طاغوت با جامعۀ اسلامی است. مخاطب اصلی این مجموعه کودکان و نوجوانان هستند که در این داستانها یاد میگیرند که دشمن برای ضربه زدن به جامعۀ اسلامی چگونه اقدام میکند و مسلمانان در برابر آنها چه برخوردهای صحیح و اشتباهی میتوانند داشته باشند. داستانهای این مجموعه در دو روستا اتفاق میافتد که یکی ایلیا و دیگری حیفیا نام دارد. مردم ایلیا مسلمان و شیعه و اهالی حیفیا یهودی هستند. رهبر مردم حیفیا خاخام موشل و رهبر مردم ایلیا نیز آقا سید محمد است. جلد اول این مجموعه «دزدان راز ایلیا» نام دارد که موضوع آن نفوذ از سوی دشمن و رازداری از طرف مسلمانان بوده و بر اساس آیۀ 118 سورۀ آل عمران انتخاب شده: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! محرم اسرارى از غیر خود، انتخاب نکنید! آنها از هر گونه شرّ و فسادى در باره شما، کوتاهى نمىکنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانههاى) دشمنى از دهان (و کلام) شان آشکار شده و آنچه در دلهایشان پنهان مىدارند، از آن مهمتر است. ما آیات (و راههاى پیشگیرى از شرّ آنها) را براى شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید!» در این کتاب علاوه بر اهمّیت رازداری و پیشگیری از نفوذ، مخاطب با اهمّیت راهبردی رهبری در جامعه آشنا میشود...
ایلیا و حیفیا دو روستای نزدیک به هم هستند، شباهتهایی با هم دارند و البته تفاوتهایی. مردمش هم همینطور. در ایلیا بیشتر مهربانی دیده میشود و در حیفیا بیشتر خصومت. بر اساس همین دو ویژگی هم، حوادثی برای مردم این دو روستا رخ میدهد که خواندنیست. آقای عباسی ولدی، نویسندۀ دزدان راز ایلیا، این کتاب را برای نوجوانان نوشته تا آنها را با خصوصیات مردم این دو روستا آشنا کند. واقعاً هم وقتش رسیده که نوجوانان بدانند در ایلیا و حیفیا چه میگذرد تا با دیدن اولین نشانهها در پیرامون خودشان، بتوانند عملکرد درستی داشته باشند.
درست است که ایلیا و حیفیا دو روستای کاملاً ساده هستند با همان خصوصیاتی که همه از روستاها سراغ داریم، اما در پایان داستان، آنقدر این دو نام را شنیدهاید که دیگر آنها را دو شخصیتِ داستانی قلمداد خواهید کرد و نه دو مکانِ ساده برای زندگی.
ویراستاری ادبی این کتاب به عهده من بوده است، پس روزها در قلب این داستان، در ایلیا و حیفیا سکونت داشتهام و حوادث داستان را با دقت از نظر گذرانده و مراقب بودهام مردمان این دو روستا نقششان را به بهترین شکل ممکن بازی کنند و سپس از صحنۀ داستان خارج شوند. احتمال میدهم کسانی که رازی در قلبشان داشته باشند، از این داستان خوششان بیاید.
اگه تا حالا کتاب رو ندیدی، میتونی یه قسمتایی از کتاب رو اینجا ورق بزنی ...